موت عبد الله در حجاز
در روایتی از امام صادق عليه السلام نقل شده است که حاکم حجاز قبل از خروج سفیانی، به هلاکت می رسد و بعد از او، حکومت حجاز دچار اختلاف بر سر قدرت و ملک دنیوی می باشد.
ابو بصیر از امام صادق علیه السلام، چنین نقل می کند:
مَنْ يَضْمَنْ لِي مَوْتَ عَبْدِ اللَّهِ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ قَالَ إِذَا مَاتَ عَبْدُ اللَّهِ لَمْ يَجْتَمِعِ النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَى أَحَدٍ وَ لَمْ يَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ يَذْهَبُ مُلْكُ سِنِينَ وَ يَصِيرُ مُلْكَ الشُّهُورِ وَ الْأَيَّامِ فَقُلْتُ يَطُولُ ذَلِكَ قَالَ كَلا.[1]
هر كس مرگ عبد اللَّه را براى من ضمانت كند من هم آمدن قائم را براى او ضمانت ميکنم. بعد از آنكه عبد اللَّه مرد ديگر مردمبر سر كسى اجتماع نميكنند و اين امر (ظهور دولت حق) بخواست خدا به صاحب شما (حضرت قائم مهدی موعود علیه السلام) منتهى ميگردد و بعد از آن (مرگ عبد الله) سلطنت سالها از بين ميرود و به سلطنت ماهها و روزها تبديل مىشود عرض كردم: آيا این دوران طول ميكشد؟ فرمود: نه.
شرح اجمالي روايت:
حدیث صراحتا قید می کند که عبد الله، آخرین پادشاه مقتدر خواهد بود و بعد از وی، حکومت متزلزل و سست خواهد شد و بر سر جانشین عبد الله، مثل قبل، اجماعی نخواهد شد و بین بنی فلان، اختلاف رخ خواهد داد. و این امر، زیاد طول نخواهد کشید و سلطنت های چند ماه و چند روزه (کنایه از تزلزل قدرت) تشکیل خواهد شد و البته این تزلزل قدرت هم طولانی نخواهد شد، تا امر به حضرت صاحب، امام مهدی علیه السلام می رسد.
حکومت به صورت سلطنتی و پادشاه ایی است. زیرا در روایت تعبیر به "ملک" شده است. حتی در روایات دیگر که (در ادامه ذکر خواهد شد)، از موت خلیفه و اختلاف بنی فلان بعد از او، خبر می دهند که نشان دهنده این است که سلطنت و ملک به صورت خانوادگی در خاندان آل فلان اداره می شود.
با دقت در روایت، و به کار بردن کلمه "یضمن" توسط امام معصوم در متن حدیث، متوجه می شویم که شایعات در موت عبد الله، آنچنان در بین مردم، شایع می شود که امام معصوم، ضمانت قطعی موت عبد الله را طلب می کند، تا در مقابل ضمانت و بشارت ظهور قائم را بدهند.
بعد از مرگ عبد الله، نه اینکه سلطنت از بین می رود. خیر، اینگونه نیست؛ بلکه حکومت رو به زوال و سستی می گراید و حکومت های چند ماه و چند روزه تشکیل خواهد شد که کنایه از عدم اقتدار و تزلزل قدرت می باشد. و این امر یعنی زوال قدرت و آشکار شدن اختلافات، تدریجی است و نه ناگهانی. دقت کنید.
و همان اجماع ایی که بر سر آخرین پادشاه مقتدر یعنی عبد الله بوده و سالها حکومت کرده بود، بر سر جانشین و یا جانشینان عبد الله نخواهد بود و اختلاف آشکار خواهد شد.
سوال: آیا این روایت مروبط به گذشته نیست؟ شاید این روایت در گذشته و در تاریخ اسلام رخ داده است؟
جواب:
اولا، این روایات، جزو روایت موثق است.
ثانيا، همچنان که برخی پنداشته اند مربوط به گذشته و دوران حکومت بنی عباس نمی باشد و قابل تطبیق بر خلیفه عباسی نیست، بلکه مربوط به آینده و زمان ظهور می باشد. زیرا در متن روایت، ضمانت ظهور قائم[2] ذکر شده است و طبق روایت، امر به "صاحبکم" یعنی امام مهدی علیه السلام می رسد. و پایان حدیث به مکان ایی که امام در پایان غیبت از آنجا (کشور حجاز) قیام می فرمایند، اشاره می کند. زیرا عبارت "لم یتناه هذ الامر دون صاحبکم"، یعنی امر جانشینی عبد الله بین مردم آن منطقه به ظهور امام ختم می شود. و همانطور که می دانیم، حضرت از مکه مکرمه و کشور حجاز، قیام خواهند فرمود.
شواهد و قراین برای اثبات موت عبد الله در کشور حجاز
هر چند به این مساله به صراحت اشاره نمی شود که موت خلیفه در کدام منطقه اتفاق می افتد و آل بنی فلان، در کجا و در کدام سرزمین حکومت می کنند، اما از مجموع روایات بنی فلان چنین استفاده می شود که بنی فلان، در حجاز به قدرت می رسند. چرا که روایات از اختلاف هنگام موت خلیفه ایی در سرزمینی گزارش می دهند که بعد از آن، حضرت مهدی علیه السلام از مدینه به مکه پناه می برد تا منتظر خسف بیداء لشکر اعزامی سفیانی به مدینه شود. بنابراین با این قرینه، مشخص می شود موت عبد الله در حجاز رخ می دهد و خاندان بنی فلان بر کشور حجاز، حکومت می کنند.
از ام سلمه از قول رسول الله ص نقل می کند:
يَكُونُ اخْتِلَافٌ عِنْدَ مَوْتِ خَلِيفَةٍ فَيَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ هَارِباً إِلَى مَكَّةَ فَيَأْتِيهِ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ فَيُخْرِجُونَهُ وَ هُوَ كَارِهٌ فَيُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ يُبْعَثُ إِلَيْهِ بَعْثُ الشَّامِ فَتُخْسَفُ بِهِمُ الْبَيْدَاءُ بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَة ... .[3]
بعد از مرگ خلیفه، اختلاف پیش می آید، آنگاه مردی از مدینه (حضرت مهدی علیه السلام) از مدینه به سمت مکه حرکت می کند، مردم برای بیعت به حضرت مراجعه می کنند، پس با حضرت در بین رکن و مقام، بیعت می کنند. در این حین سفیانی لشکری را از شام، به سمت حجاز، می فرستد. اما در منطقه بیداء، بین مکه و مدینه در زمین فرو می روند و خسف می شوند ... .
قرینه دیگر، اختلاف صاحبان حکومت در بین الحرمین (مکه و مدینه) و بین المسجدین (مسجد النبی و مسجد الحرام)، منجر به قتل تعدادی از خاندان بنی فلان می شود.
در کتاب الغیبه شیخ طوسی از امام رضا علیه السلام نقل شده است:
إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ الْفَرَجِ حَدَثاً يَكُونُ بَيْنَ الْحَرَمَيْنِ قُلْتُ وَ أَيُّ شَيْءٍ الْحَدَثُ فَقَالَ عَصَبِيَّةٌ تَكُونُ بَيْنَ الْحَرَمَيْنِ وَ يَقْتُلُ فُلَانٌ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ خَمْسَةَ عَشَرَ كَبْشاً.[4]
قرینه مهم دیگر، که نشان می دهد موت عبد الله در خاندان بنی فلان در کشور حجاز، رخ می دهد و حکومت آل فلان بعد از موت عبد الله دیگر، قدرت و دوام سابق را نخواهد داشت، روایتی منقول از امام علی علیه السلام، که در این روایت، به قتل نفس زکیه توسط بنی فلان، در بلد حرام (مکه)، در 25 ذی الحجه، 15 روز قبل از قیام علنی امام (در عاشورا ماه محرم) اشاره شده است و در این روایت، امام علی علیه السلام، صراحتا به پایان ملک بنی فلان و نابودی سلطنت خانوادگی بعد از به قتل رساندن نفس زکیه در مکه اشاره دارد.
الا اخبركم بآخر ملك بني فلان؟ قلنا: بلي يا اميرالمؤمنين، قال قتل نفس حرام، في يوم حرام، في بلد حرام عن قوم من قريش و الذي حلق الحبة، و برأ النسمة ما لهم ملك بعده غير خمس عشرة ليلة ... .[5]
آيا شما را از زمان به پايان رسیدن سلطنت خاندان فلان خبر ندهم؟ گفتيم آری اي امير مؤمنان؛ حضرت فرمودند: هنگام كشته شدن شخصی بیگناه در روز حرام در ماه حرام از خاندان قریش. قسم به آنكه دانه را شكافت و آدمي را آفريد، پس از آن، بيش از پانزده شب حکومتشان طول نخواهد کشید ... .
در روایت موت عبد الله، صراحتا به تبدیل شدن حکومت های سالیانه (ملک السنین) به حکومت های ماهیانه (ملک الشهور) اشاره شده است که این امر به حضرت مهدی علیه السلام (لم یتناه هذا الامر دون صاحبکم) ختم می شود. و از طرفی در روایت آخر ملک بنی فلان، هم به پایان حکومت بنی فلان بعد از قتل نفس زکیه اشاره شده است. وجه مشترک این دو روایت این است که هر دو روایت به نابودی حکومت بنی فلان و رسیدن امر به حضرت صاحب الامر علیه السلام اشاره دارند. و چون نفس زکیه در مکه به قتل می رسد، نشان می دهد که حکومت بنی فلان نیز در حجاز مستقر است که می توانند نفس زکیه را به قتل برسانند و همچنین این روایت نشان می دهد که حکومت بنی فلان، تا زمان ظهور و قیام علنی امام مهدی علیه السلام، هر چند به صورت متزلزل و سست، باقی است تا اینکه نفس زکیه را در 25 ذی الحجه به طرز فجیعی به قتل می رسانند و 15 روز بعد، با قیام علنی امام در 10 محرم به حکومت بنی فلان که با موت عبد الله، رو به سستی و زوال گرویده، پایان داده می شود.
اختلاف بنی فلان
و اما بعد از مرگ عبد الله، بین خاندان بنی فلان، بر سر قدرت و جانشینی، اختلاف رخ می دهد. این مساله (اختلاف بین فلان) در روایت دیگر هم تصریح شده است.
از امام باقر علیه السلام، نقل شده است:
... وَ لَيْسَ فَرَجُكُمْ إِلَّا فِي اخْتِلَافِ بَنِي فُلَانٍ... وَ لَنْ يَخْرُجَ الْقَائِمُ وَ لَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى يَخْتَلِفَ بَنُو فُلَانٍ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ طَمَعَ النَّاسُ فِيهِمْ وَ اخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ وَ خَرَجَ السُّفْيَانِي... .[6]
... فرج شما جز با اختلاف بنیفلان محقق نمیشود... و قائم قیام نمیکند و شما هم آنچه را عاشقش هستید نخواهید دید تا وقتی بنی فلان بر سر آنچه در بینشان است مبتلا به اختلاف و درگیری شوند مردم به (حکومت) آنها طمع کنند و وحدت از بین برود و سفیانی خروج کند... .
زمان اختلاف بنی فلان
و اما اینکه موت عبد الله با ظهور امام چقدر فاصله زمانی دارد، روایات ساکت هستند. تنها در روایتی در کتاب کافی مرحوم کلینی، به اختلاف بنی فلان قبل از خروج سفیانی، اشاره شده است.
لَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى يَخْتَلِفَ بَنُو فُلَانٍ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَإِذَا اخْتَلَفُوا طَمِعَ النَّاسُ وَ تَفَرَّقَتِ الْكَلِمَةُ وَ خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ.[7]
به آنچه که دوست دارید، نخواهید رسید مگر اینکه بین بین فلان اختلاف شود، پس هر گاه اختلاف شد و مردم در امر حکومت طمع کردند، و تشتت و اختلاف فراگیر شد، بعد از این امر خروج سفیانی رخ می دهد.
و طبیعی است که اختلاف بنی فلان، بعد از موت عبد الله و بر سر جانشینی او اتفاق می افتد
و اما اینکه حکومت بنی فلان، تا چه موقع بر سر کار خواهد بود؟، از روایت قتل نفس زکیه، فهمیده می شود، که بنی فلان تا قبل از ظهور امام، خواهند بود هر چند که بعد از موت عبد الله، آخرین پادشاه مقتدر بنی فلان، حکومت شان رو به زوال و سستی گرویده است. تا اینکه نفس زکیه را در 25 ذی الحجه به طرز فجیعی به قتل می رسانند و 15 روز بعد، با قیام علنی امام در 10 محرم به حکومت بنی فلان که با موت عبد الله، رو به سستی و زوال گرویده، پایان داده می شود.
الا اخبركم بآخر ملك بني فلان؟ قلنا: بلي يا اميرالمؤمنين، قال قتل نفس حرام، في يوم حرام، في بلد حرام عن قوم من قريش و الذي حلق الحبة، و برأ النسمة ما لهم ملك بعده غير خمس عشرة ليلة ... .[8]
آيا شما را از زمان به پايان رسیدن سلطنت خاندان فلان خبر ندهم؟ گفتيم آری اي امير مؤمنان؛ حضرت فرمودند: هنگام كشته شدن شخصی بیگناه در روز حرام در ماه حرام از خاندان قریش. قسم به آنكه دانه را شكافت و آدمي را آفريد، پس از آن، بيش از پانزده شب حکومتشان طول نخواهد کشید ... .
جمع بندی
بنابراین از مجموع روایات و قرینه های متعدد، ثابت می شود که عبد الله، آخرین پادشاه مقتدر بنی فلان، در کشور حجاز می باشد که با مرگ او، دیگر خاندان خانوادگی آل فلان، بر سر جانشین او، به اجماع نخواهند رسید و هر چند که جانشین و یا جانشینانی هم داشته باشند، کما اینکه روایت هم با تعبیر "ملک الشهور و ملک الایام"، به این مطلب اشاره می کند که عبد الله جانشینانی هم خواهد داشت، اما مثل عبد الله، پادشاهی مقتدر نخواهند بود و قدرت دست به دست خواهد شد و در اثر این اختلاف درونی بر سر قدرت، حاکمیت حجاز، متزلزل و سست می شود و این اتفاقات (موت عبد الله و اختلاف بنی فلان) قبل از خروج سفیانی، رخ می دهد. اما فاصله بین مرگ عبد الله و خروج سفیانی در روایات مشخص نشده است و مبهم است. به هر حال نزاع بر سر قدرت و جانشینی ادامه دارد و قدرت دست به دست میشود تا اینکه این خاندان، مرتکب جنایتی دیگر شده و نفس زکیه را، در کنار کعبه و در شهر مکه، به قتل می رسانند. و این نشان می دهد ملک و فرمانروایی این خاندان بنی فلان، تا نزدیکی های ظهور و قیام علنی امام مهدی علیه السلام، ادامه دارد البته نه به قدرت و اقتدار گذشته در زمان عبد الله. و بعد از قتل نفس زکیه، امر به حضرت صاحب، امام مهدی علیه السلام ختم خواهد شد.
[1]. شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 447.
[2]. قائم، صفت مخصوص حضرت مهدی علیه السلام می باشد. و بیشتر برای امام مهدی علیه السلام تاکید شده است و اگر با سیاق روایات مهدویت آشنایی داشته باشید، ائمه معصومین گاهی برای توصیف حضرت بیشتر واژه قائم را به کار برده اند. و حتی برخی از امامان به راویان و اصحاب، اجازه ندادند که که ایشان را به قائم توصیف کنند.
[3]. اربلی، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 479.
[4].
[5]. نعمانی، الغیبۀ، ص 258.
[6]. کلینی، الکافی، ج 8، ص 209. نعمانی، الغیبه، ص255. مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص231.
[7]. کلینی، الکافی، ج 8، ص 209.
[8]. نعمانی، الغیبۀ، ص 258.
................
نظرات شما عزیزان: